زندگی همیشه مطابق انتظار ما پیش نمیرود، حتی برای بچهها. از دست دادن اسباببازی مورد علاقه، تغییر مدرسه، طلاق والدین یا حتی آمدن خواهر یا برادر جدید، همگی میتوانند برای یک کودک بحران باشند. در این شرایط، آنچه به کودک کمک میکند که احساساتش را بشناسد، خودش را تطبیق دهد و راهی برای ادامهی سالم پیدا کند، چیزی نیست جز «انعطافپذیری».
انعطافپذیری به کودک کمک میکند در مواجهه با سختیها، بهجای فروپاشی، بازسازی شود. اما این ویژگی مهم، اتفاقی و یکشبه ایجاد نمیشود. سؤال اینجاست که این توانایی از چه سنی در کودکان شکل میگیرد؟ و چگونه والدین میتوانند آن را پرورش دهند؟

انعطافپذیری (Resilience) در روانشناسی به معنای توانایی کنار آمدن با استرس، بحران و شرایط دشوار و بازگشت به حالت تعادل روانی است. در کودکان، این یعنی بتوانند در برابر مشکلات روزمره و حتی ضربههای عاطفی، استقامت نشان دهند، راهحل پیدا کنند و سلامت روانیشان را حفظ کنند.
کودکان منعطف معمولاً:
احساس امنیت بیشتری دارند
در برابر شکست کمتر دچار اضطراب میشوند
راحتتر با تغییرات سازگار میشوند
در مدرسه و تعاملات اجتماعی عملکرد بهتری دارند
بنابراین، پرورش انعطافپذیری یکی از مهمترین کارهایی است که والدین و مربیان میتوانند برای سلامت روان آیندهی فرزندشان انجام دهند.
انعطافپذیری بهعنوان یک ویژگی، ترکیبی است از ویژگیهای ژنتیکی، محیطی، و تربیتی. اما تحقیقات روانشناسی رشد نشان میدهد که از سنین بسیار پایین، حتی از شیرخوارگی، پایههای اولیهی انعطافپذیری شکل میگیرند.
در این مرحله، نوزاد از طریق ایجاد دلبستگی ایمن با والدین یا مراقب اصلی، اولین پایههای امنیت روانی را شکل میدهد. کودکانی که به نیازهایشان پاسخ داده میشود، یاد میگیرند که جهان جایی امن است و میتوان به آن اعتماد کرد. این اعتماد اولیه، پیشنیاز مهمی برای انعطافپذیری در مراحل بعدی است.
در این سن، کودک با چالشهای بیشتری مانند «نه شنیدن»، رقابت، انتظار کشیدن، و شکست مواجه میشود. یادگیری خودتنظیمی هیجانی، کنترل تکانهها، و پذیرفتن قواعد ساده اجتماعی، گامهای مهمی برای توسعهی انعطافپذیری هستند.
در این مرحله، کودک وارد دنیای گستردهتری میشود. با مفاهیمی مثل موفقیت، شکست، مقایسه، دوستی و طرد اجتماعی روبهرو میشود. در این دوران، انعطافپذیری بهصورت جدیتری نیاز است و اگر تا اینجا پایهریزی شده باشد، کودک میتواند چالشهای تحصیلی و اجتماعی را بهتر مدیریت کند.
روابط ایمن با والدین و مراقبین: دلبستگی ایمن مهمترین عامل رشد سلامت روان و انعطافپذیری است.
مدلسازی رفتاری: کودکی که ببیند والدینش در مواجهه با سختی، آرام، منطقی و مهربان هستند، همین الگو را تکرار خواهد کرد.
آزادی در تجربه احساسات: وقتی کودک اجازه دارد احساس ناراحتی، خشم یا ترسش را بیان کند، یاد میگیرد با آنها کنار بیاید.
فرصت تجربهی حل مسئله: کودکانی که دائم از هر مشکلی محافظت میشوند، نمیآموزند چطور خودشان مسئله را حل کنند.
تشویق به استقلال تدریجی: کمک گرفتن خوب است، اما کودک باید به مرور احساس کند که خودش هم توانایی حل مسئله دارد.
والدینی که خودشان مضطرب یا کنترلگر هستند
تنبیه، تحقیر یا مقایسهی مداوم کودک
فراهم نکردن محیطی برای تجربهی شکست و رشد
نداشتن مرزهای مشخص یا برعکس، محدودیتهای شدید و خشک
بیتوجهی به نیازهای عاطفی و شنیده نشدن احساسات کودک
بزرگترین نیاز کودک برای رشد انعطافپذیری، احساس امنیت عاطفی است. این یعنی بداند:
کسی هست که همیشه حواسش به او هست
کسی هست که احساساتش را میشنود
کسی هست که دوستش دارد، حتی وقتی اشتباه میکند
این پایهی اساسی برای ساختن یک ذهن انعطافپذیر است.

به جای گفتن جملاتی مثل:
«گریه نکن!»
«چیزی نشده که اینقدر ناراحتی!»
«مرد که گریه نمیکنه!»
بگذارید احساساتش را بیان کند. بگویید:
«میفهمم ناراحتی. حق داری گریه کنی.»
«اگه دوست داری، با هم دربارهش حرف بزنیم.»
«میخوای بغلت کنم تا آرومتر شی؟»
این کار باعث میشود کودک به جای فرار از احساس، یاد بگیرد با آن کنار بیاید.
وقتی کودک زمین میخورد، بازی را میبازد، یا اشتباه میکند، فرصت خوبی است که به او یاد بدهید شکست بخشی از مسیر یادگیری است.
بگویید:
«اشتباه کردن یعنی داری یاد میگیری!»
«همه اشتباه میکنن، مهم اینه که ازش درس بگیریم.»
«این بار درست نشد، ولی تو میتونی دوباره امتحان کنی.»
از همان سنین پایین، به کودک حق انتخابهای ساده بدهید. مثلاً:
«میخوای اول مسواک بزنی یا اول لباس عوض کنی؟»
«برای ناهار ماکارونی بخوای یا خوراک مرغ؟»
وقتی کودک حس کنترل روی بخشهایی از زندگیاش داشته باشد، احساس توانمندی و امنیت بیشتری میکند که زیرساخت انعطافپذیری است.
به جای حل همهی مشکلات بهجای کودک، به او کمک کنید خودش فکر کند. مثلاً:
«چه راههایی برای درست کردنش به نظرت میرسه؟»
«اگه دوستت دوباره اون کارو کرد، چهکار میتونی بکنی؟»
«بیایید با هم یه راهحل پیدا کنیم.»
محبت بیقیدوشرط، پایهی اصلی اعتماد است؛ اما نبود مرز و چارچوب باعث اضطراب میشود. کودک باید بداند:
برخی رفتارها قابل قبول نیستند (مثل کتک زدن یا فریاد زدن)
هر احساسی مجاز است، ولی باید یاد بگیرد آن را درست ابراز کند
والدین قابل اعتماد و پیشبینیپذیرند

اگر کودک امروز بتواند گریه کند، احساسش را بفهمد، اشتباهش را اصلاح کند، و خودش را دوست داشته باشد، احتمالاً سالها بعد، یک بزرگسال منعطف، تابآور، و موفق خواهد بود.
انعطافپذیری را نمیشود به کودک «آموخت»؛ باید با او زندگی کرد، گوش داد، آغوش باز کرد، و گامبهگام همقدم شد.