درمان شناختی رفتاری (CBT) یکی از روشهای موثر و رایج در رواندرمانی است که به اصلاح الگوهای فکری و رفتاری ناسالم میپردازد. این روش درمانی بر این اصل استوار است که شناختها، باورها و افکار میتوانند بر احساسات و رفتارهای ما تأثیر بگذارند. در CBT، تمرکز بر تغییر نگرشها و افکار منفی و نیز تقویت رفتارهای سازنده است تا بهبود روانی و کیفیت زندگی فرد حاصل شود.
درمان شناختی-رفتاری (CBT) یکی از موثرترین و پرکاربردترین روشهای درمانی در روانشناسی است که برای درمان انواع اختلالات روانی و بهبود سلامت روان به کار میرود. این روش درمانی بر اساس اصولی بنا شده است که افکار، احساسات و رفتارها به طور متقابل به هم مرتبط هستند و تغییر در یکی از این عناصر میتواند منجر به تغییرات مثبت در دیگر عناصر شود. در این مقاله، به بررسی تاریخچه و تکامل درمان شناختی-رفتاری (CBT) از پیدایش تا کنون میپردازیم.
پیش از توسعه CBT، رواندرمانی با زیگموند فروید و نظریه روانکاوی او آغاز شد. فروید معتقد بود که تجربیات کودکی و ناخودآگاه نقش مهمی در شکلگیری شخصیت و رفتارهای افراد دارند. روش درمانی او بر تحلیل رویاها، تداعی آزاد و کاوش در ناخودآگاه تمرکز داشت. اگرچه روانکاوی تأثیرات بزرگی بر روانشناسی گذاشت، اما بسیاری از روانشناسان احساس میکردند که به روشهای علمیتر و مبتنی بر شواهد نیاز است.
در اوایل قرن بیستم، رفتارگرایی به عنوان یک رویکرد علمی و مبتنی بر شواهد به روانشناسی معرفی شد. جان واتسون و بعدها بی. اف. اسکینر، با تمرکز بر رفتار قابل مشاهده و قابل اندازهگیری، تلاش کردند تا روانشناسی را به یک علم تجربی تبدیل کنند. رفتارگرایی معتقد بود که رفتار انسان نتیجه یادگیری و تقویت است و میتوان آن را از طریق شرطیسازی تغییر داد.
در دهه 1950 و 1960، دو روانشناس به نامهای آلبرت الیس و آرون بک، پایهگذاران اصلی درمان شناختی-رفتاری (CBT) بودند. هر دو آنها متوجه شدند که افکار و باورهای افراد نقش مهمی در ایجاد و تداوم اختلالات روانی دارند.
با گذشت زمان، CBT به عنوان یک روش درمانی موثر و علمی مورد پذیرش قرار گرفت و تحقیقات بسیاری نشان داد که این روش میتواند در درمان انواع اختلالات روانی موثر باشد. در دهههای 1970 و 1980، CBT به سرعت گسترش یافت و به عنوان یکی از رویکردهای اصلی در رواندرمانی شناخته شد.